بوییدن رایحه ی تربتش(ص)، از بوییدن هر عطری تا ابد کفایت می کند
جمعه, ۲۲ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ب.ظ
روز بیستوهشتم ماه صفر سال یازدهم، روز وفات حضرت خاتم انبیا(صلوات اللّه و سلامه علیه و آله)است،و روز وفات، به اتّفاق همه ی علما روز دوشنبه بوده،و ایشان، هنگام وفات شصتوسه سال داشتند. در چهل سالگى مبعوث به رسالت شدند،سیزده سال در شهر مکّه مردم را به خداپرستى خواندند؛ در سنّ پنجاهوسه سالگى به مدینه هجرت کرده و در سال دهم هجرى از دنیا رحلت فرمودند؛ غسل و حنوطش را امیر المؤمنین(ع) عهدهدار بودند و پس از غسل و کفن بر بدن مطهّرش نماز گذاردند؛ آنگاه اصحاب، دستهدسته و بدون امام بر آن حضرت نماز خواندند،سپس امیر مؤمنان علیه السّلام آن حضرت را در حجره طاهره،در همان نقطهاى که از دنیا رفته بود دفن کردند. از انس بن مالک روایت شده: زمانىکه از دفن پیامبر(ع) فارغ شدیم،حضرت فاطمه علیها السّلام به سوى من آمد و گفت: چگونه جان و روان شما همراهى کرد که بر چهره پیامبر خدا(ص) خاک فرو ریزید؟!؟ سپس گریستند و فرمودند:
یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّا دَعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُپدرم،پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادى پدرم،چقدر به پروردگارت نزدیکى
چه زیبا سروده شده:
اى دو جهان زیر زمین از چهاى خاک نهاى خاکنشین از چهاى
به روایت معتبر،آن بانوى بانوان،مشتى از خاک پاک آن مرقد مطهّر را بر گرفت،و بر دیدگان نهاد و فرمود:
مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ أَنْ لا یَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَابر بوینده خاک احمد چیست؟ اینکه تا پابان زمان عطرها را نبویدصُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَابر من مصائبى فرود آمد که اگر آنها بر روزها آمده بود شب مىشدند
شیخ یوسف شامى در کتاب «درّ العظیم»نقل کرده است که فاطمه زهرا علیها السّلام این اشعار را در مرثیه پدر فرمودند:
قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَابه آنکه در زیر تودههاى خاک پنهان شده بگو اگر فریاد و صداى مرا مىشنیدىصُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَابر من مصائبى فرو ریخت که اگر آنها بر روزها فرو ریخته بود شب مىشدندقَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ لا أَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَاهمانا من در سایه محمّد حمایتى داشتم که از ستم نمىترسیدم و او جورکش من بودفَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَااما امروز براى شخص پست تواضع کنم و از ستم بر خود مىپرهیزم و ستمگرم را با جامهام دفع کنمفَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فِی لَیْلِهَا شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَااگر قمرى به شبانگاهش گریه کند من در روز از غصّه بر شاخسارى بگریمفَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَااندوه را پس از تو مونسم قرار مىدهم و دانههاى اشک را در حجر تو گرد نبندممفاتیح الجنان
۹۱/۱۰/۲۲