آخرین مطالب
روز بیست‏وهشتم ماه صفر سال یازدهم، روز وفات حضرت خاتم انبیا(صلوات اللّه و سلامه علیه و آله)است،و روز وفات، به اتّفاق‏ همه ی علما روز دوشنبه بوده،و ایشان، هنگام وفات شصت‏وسه سال داشتند. در چهل سالگى مبعوث به رسالت شدند،سیزده سال‏ در شهر مکّه مردم را به خداپرستى خواندند؛ در سنّ پنجاه‏وسه سالگى به مدینه هجرت کرده و در سال دهم هجرى از دنیا رحلت فرمودند؛ غسل‏ و حنوطش را امیر المؤمنین(ع) عهده‏دار بودند و پس از غسل و کفن بر بدن مطهّرش نماز گذاردند؛ آنگاه اصحاب، دسته‏دسته‏ و بدون امام بر آن حضرت نماز خواندند،سپس امیر مؤمنان علیه السّلام آن حضرت را در حجره طاهره،در همان نقطه‏اى که از دنیا رفته بود دفن کردند. از انس بن مالک روایت شده: زمانى‏که از دفن پیامبر(ع) فارغ شدیم،حضرت فاطمه علیها السّلام به سوى من آمد و گفت: چگونه جان‏ و روان شما همراهى کرد که بر چهره پیامبر خدا(ص) خاک فرو ریزید؟!؟ سپس گریستند و فرمودند: یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّا دَعَاهُ        یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُپدرم،پروردگارت را که تو را فرا خواند پاسخ دادى       پدرم،چقدر به پروردگارت نزدیکى چه زیبا سروده شده: اى دو جهان زیر زمین از چه‏اى       خاک نه‏اى خاک‏نشین از چه‏اى به روایت معتبر،آن بانوى بانوان،مشتى از خاک پاک آن مرقد مطهّر را بر گرفت،و بر دیدگان نهاد و فرمود: مَا ذَا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ        أَنْ لا یَشَمَّ مَدَى الزَّمَانِ غَوَالِیَابر بوینده خاک احمد چیست؟       اینکه تا پابان زمان عطرها را نبویدصُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا        صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَابر من مصائبى فرود آمد که اگر آنها       بر روزها آمده بود شب مى‏شدند شیخ یوسف شامى در کتاب «درّ العظیم»نقل کرده است که فاطمه زهرا علیها السّلام این اشعار را در مرثیه پدر فرمودند: قُلْ لِلْمُغَیَّبِ تَحْتَ أَطْبَاقِ الثَّرَى        إِنْ کُنْتَ تَسْمَعُ صَرْخَتِی وَ نِدَائِیَابه آن‏که در زیر توده‏هاى خاک پنهان شده بگو       اگر فریاد و صداى مرا مى‏شنیدىصُبَّتْ عَلَیَّ مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا        صُبَّتْ عَلَى الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَابر من مصائبى فرو ریخت که اگر آنها       بر روزها فرو ریخته بود شب مى‏شدندقَدْ کُنْتُ ذَاتَ حِمًى بِظِلِّ مُحَمَّدٍ        لا أَخْشَ مِنْ ضَیْمٍ وَ کَانَ حِمَیً لِیَاهمانا من در سایه محمّد حمایتى داشتم       که از ستم نمى‏ترسیدم و او جورکش من بودفَالْیَوْمَ أَخْضَعُ لِلذَّلِیلِ وَ أَتَّقِی        ضَیْمِی وَ أَدْفَعُ ظَالِمِی بِرِدَائِیَااما امروز براى شخص پست تواضع کنم و از ستم  بر خود مى‏پرهیزم و ستمگرم را با جامه‏ام دفع کنمفَإِذَا بَکَتْ قُمْرِیَّةٌ فِی لَیْلِهَا        شَجَنا عَلَى غُصْنٍ بَکَیْتُ صَبَاحِیَااگر قمرى به شبانگاهش گریه کند       من در روز از غصّه بر شاخسارى بگریمفَلَأَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُونِسِی        وَ لَأَجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فِیکَ وِشَاحِیَااندوه را پس از تو مونسم قرار مى‏دهم       و دانه‏هاى اشک را در حجر تو گرد نبندممفاتیح الجنان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۴۰
دکتر محمدامین تقوی
"وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ ع قَالَهُ وَ هُوَ یَلِی غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِیزَهُ‏بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ‏‏"(صبحی صالح، نهج البلاغة،خطبه 235،ص355)به هنگام غسل دادن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا! با مرگ تو رشته‏اى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست.مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایى واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد.اگر به شکیبایى امر نمى‏کردى، و از بى‏تابى نهى نمى‏فرمودى، آنقدر اشک مى‏ریختم تا اشک‏هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من مى‏ماند، و اندوهم جاودانه مى‏شد، که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگى را دوباره نمى‏توان بازگرداند، و مرگ را نمى‏شود مانع شد، پدر و مادرم فداى تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار!( دشتى، ترجمه نهج البلاغة، خطبه 235،ص473)              "و من کلام له ع روی عنه أنه قاله عند دفن سیدة النساء فاطمة ع کالمناجی به رسول الله ص عند قبرهالسَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ وَ السَّرِیعَةِ اللَّحَاقِ بِکَ قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ رَقَ‏عَنْهَا تَجَلُّدِی إِلَّا أَنَّ فِی التَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِینَةُ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ یَخْتَارَ اللَّهُ لِی دَارَکَ الَّتِی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِین".(صبحی صالح، نهج البلاغة،خطبه 202،ص،319-320)سلام بر تو اى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، سلامى از طرف من و دخترت که هم اکنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسیده است!                       اى پیامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه علیها السّلام کم شده، و توان خویشتندارى ندارم امّا براى من که سختى جدایى تو را دیده، و سنگینى مصیبت تو را کشیدم، شکیبایى ممکن است. این من بودم که با دست خود تو را در میان قبر نهادم، و هنگام رحلت، جان گرامى تو میان سینه و گردنم پرواز کرد «پس همه ما از خداییم و به خدا باز مى‏گردیم». پس امانتى که به من سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسید، از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز که خدا خانه زندگى تو را براى من برگزیند. به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو چگونه در ستمکارى بر او اجتماع کردند، از فاطمه علیها السّلام بپرس، و احوال اندوهناک ما را از او خبر گیر، که هنوز روزگارى سپرى نشده، و یاد تو فراموش نگشته است. سلام من به هر دوى شما، سلام وداع کننده‏اى که از روى خشنودى یا خسته دلى سلام نمى‏کند.اگر از خدمت تو باز مى‏گردم از روى خستگى نیست، و اگر در کنار قبرت مى‏نشینم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى‏باشد.(دشتى، ترجمه نهج البلاغة،خطبه202، ص،425)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۵:۳۷
دکتر محمدامین تقوی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۱۹:۱۰
دکتر محمدامین تقوی
نخستین «آیة الله» جهانِ تشیع چه کسی بود؟«علامه حلی» هنوز به بلوغ و سن تکلیف نرسیده بود که به مقام عالی اجتهاد نایل آمد. او در 28 سالگی به مقام مرجعیت دست یافت تا برای اولین بار از سوی علما «آیة الله» نامیده شود.شرح حال، ویژگیها و احوال، در «ادامه مطلب» نخستین «آیة الله» جهان تشیع چه کسی بود؟ «علامه حلی» هنوز به بلوغ و سن تکلیف نرسیده بود که به مقام عالی اجتهاد نایل آمد. او در 28 سالگی به مقام مرجعیت دست یافت تا برای اولین بار از سوی علما «آیة الله» نامیده شود.ولادت علامه حلیحسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، معروف به «علامه حلی»، فقیه، محدث، مفسر، متکلم، ادیب و حکیم بزرگ اسلام و شیعه در روز 29 ماه مبارک رمضان سال 648 هجری در شهر «حله» به دنیا آمد. شهری که بزرگانی مانند ابن ادریس، سید بن طاووس، محقق حلی، ابن فهد حلی از آنجا برخاسته‌اند و امیرالمومنین علیه‌السلام پیش‌بینی شهر حله و بزرگان آن را کرده بود و فرموده بود: در اینجا شهری ‌‌به وجود می‌‌آید که آن را «حله سیفیه» گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا خواهد کرد و از این شهر، مردان پاک ‌‌سرشت و مطهر پدید می‌‌آیند که در پیشگاه خداوند «مقرب» و «مستجاب ‌‌الدعوة» می‌‌شوند.علامه حلی در یک خانواده علمی و روحانی متولد شد. از کودکی به تحصیل علم و کسب کمال پرداخت.ادبیات عرب، علوم مقدماتی و متداول عصر را در «حله» نزد پدر که از علما بود و سایر علمای بزرگ آن منطقه، همچون دایی بزرگوارش محقق حلی که از بزرگان علمای شیعه است و پسر عموی مادرش شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید و سید احمد بن طاووس و رضی الدین علی بن طاووس و حکیم مشهور ابن میثم بحرانی مؤلف «شرح نهج البلاغه» آموخت.علامه حلی قبل از سن بلوغ به مقام اجتهاد رسیدعلامه حلی هنوز به بلوغ و سن تکلیف نرسیده بود که از تحصیل علومی که برای اجتهاد لازم بود فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد نایل آمد و از همان روزها آوازه فضل و نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنین افکند و آینده بسیار درخشانی را به او نوید داد.علامه یکی از اعجوبه‏‌‌های روزگار بود. در فقه، اصول، کلام و عقاید، منطق، فلسفه، رجال و... کتاب‌‌های بسیار مفید و ماندگار نوشته است. حدود صد کتاب از آثار خطی یا چاپی او شناخته شده و خیلی‌ها شناخته نشده است.علامه حلی، فقه تسنن را نزد علمای تسنن تحصیل کرده است.علامه حلی در ایام جوانی مرجع تقلید شیعیان شدبعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند.آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان به نام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می‌شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود.علامه علی‌الاطلاق و اولین آیت اللهدر کتب فنی و تخصصی کلمه «علامه» که می‌گویند مراد فقها و بزرگان، علامه حلی است. از این رو در میان علمای شیعه، تنها علامه حلی است که به طور مطلق و بدون ذکر نام، «علامه» خطاب می‌شود.مثلا حضرت امام خمینی درباره علامه حلی می‌فرماید: «کسانی که حافظ عقاید و قوانین و نظام اجتماعی اسلام هستند، مانند «خواجه نصیر» و «علامه» که خدمت شایان و نمایانی کرده‏‌اند، اگر بمیرند خلئی به وجود می‏‌آید. اما من و جنابعالی برای اسلام چه کرده‏‌ایم که اگر مردیم مصداق این روایت باشد؟ هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبری نمی‏‌شود! ما یا فقیه نیستیم حق فقه، یعنی آن طور که باید بود؛ و یا مؤمن نیستیم حق ایمان.» (ولایت فقیه/ ص 134)همچنین علامه حلی، اولین عالمی است که لقب «آیت الله» برایش دادند. یعنی پس از رحلت محقق حلی، زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل شد و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف «آیت الله» مشهور شد که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می‌‌شد و هر کس، آیت الله می‌‌گفت منظورش علامه حلی بود.علامه حلی در کلام علامه سیدمحمدحسین طهرانیعلامه طهرانی می‌نویسد: علامه حلی از برجستگان نوادر دهر است، که نام او تا ابدیت بر صفحه تحقیق و تدقیق نوشته شده، و چنان بحر محیط علم، و دریای بیکران معرفت و تحقیق است که همه فقهای شیعه از آن زمان تا به حال به کتب فقهیه او همچون تذکره و تحریر و مختلف و منتهی و قواعد و تبصره نیازمندند.علامه حلی در کلام شهید آیت الله مطهریعلّامه حلّی- که حتماً نامش را زیاد شنیده‌‏اید- از اکابر و از بزرگترین فقهای اسلام است، نه تنها از بزرگترین فقهای شیعه بلکه از بزرگترین فقهای اسلام شمرده شده است.او در منطق و کلام و فلسفه و ریاضیات و ... شاگرد خواجه نصیرالدین و در فقه شاگرد محقق حلّی صاحب شرایع است که او هم از فقهای درجه اول شیعه است.علّامه و خواجه، جزء نوابغ شمرده شده‌‌‏اند. خواجه نصیرالدین جزء ریاضیون تقریباً درجه اول جهان شمرده می‌‌‏شود....علّامه هم در فن خودش که فقه است، قطعاً و بدون شک از نوابغ است. کتابهای خیلی زیادی دارد، از جمله کتابی است به نام «تذکرة الفقهاء». براستی وقتی انسان این کتاب را مطالعه می‌‏‌کند از تبحّر یک نفر در یک فن به حیرت می‌‏افتد.«تذکرة الفقهاء» کتابی است فقهی اما نه تنها فقه شیعه را بیان کرده بلکه در هر مسأله‏‌ای فتوای همه اهل تسنن آنهم نه فقط چهار امامشان: ابوحنیفه، شافعی، مالک و احمد، بلکه فتوای اکابر فقهای ماقبل از منحصر شدن مذاهب به این چهار تا را نیز نقل کرده است.در هر مسأله‌‏‌ای می‏‌‌گوید در اینجا ابوحنیفه چنین گفته، شافعی چنین گفته و عقیده ما امامیه چنین است.گاهی ردّ و ایراد هم می‌‌‏کند مثلًا می‌‏گوید شافعی در یک قول خودش چنین گفته، در قول دیگرش چنین گفته، اول چنین گفته، بعد از عقیده خودش عدول کرده و چنین گفته است. آقای شیخ محمّد تقی قمی می‏‌گفت وقتی که می‏‌خواستند تذکره را چاپ کنند، از علمای هر مذهبی از مذاهب اهل تسنن متخصصی آوردند.اینها اعجاب داشتند که این مرد بر اقوال ما از خود ما بیشتر احاطه دارد. یک چنین آدم فوق‌‏العاده‌‏ای بوده است.علّامه کتاب تجرید را شرح کرده. قسمت منطقش به نام الجوهر النَّضید معروف است که از بهترین کتابهای منطق است و قسمت کلامش به نام کشف المراد که امروز به آن «شرح تجرید» می‏‌گویند.شرح علّامه، هم بر منطق و هم بر کلامش خیلی مختصر است. بعد از علّامه مکرر این کتاب را شرح و حاشیه کرده‌‏‌اند. یکی آن را رد کرده، دیگری تأیید کرده و شاید در دنیای اسلام هیچ کتابی به اندازه تجرید مورد بحث قرار نگرفته است، یعنی هیچ متنی نداریم که به اندازه این کتاب برایش شرح و حاشیه نوشته باشند و مرتب آن را رد و یا تأیید کرده باشند. علت این امر این است که خواجه وقتی خواسته مطالب و مسائل را بر مذاق شیعه بیان کند خیلی خلاصه و متن‏‌گویی کرده، تقریباً عجالتاً گذشته، یک اشاره‏ای به مطالب کرده و گذشته است.در قسمتهای آخر کتاب تجرید بحثی برای امامت باز شده است. از این بحث، چون مورد قبول همه علمای شیعه هست، می‏‌توانید بفهمید که منطق علمای شیعه در این زمینه چگونه منطقی است.منهاج الکرامة علّامه حلّی و منهاج السنه ابن تیمیّه‏ (شیخ وهابیت)علامه حلی کتابی به نام منهاج الکرامه نوشت که باعث شد بسیاری از اهل تسنن آن زمان، شیعه شدند. ابن تیمیه (شیخِ و بزرگِ وهابیت) در تقابل با کتاب منهاج الکرامة علامه حلی، کتابی تحت عنوان منهاج السنه نوشت و یک سری ادعاهای واهی، پوچ و نادرست نسبت به شیعه مطرح کرد و با توهین‌‌های بیش از حد سعی کرد ذهن مخاطب را تحت کنترل خود درآورد.علامه سید محمدحسین طهرانی می‌نویسد: علَّامه حِلِّی که به حقّ می‌‏توان او را همچون شیخ مفید از أرکان پاسداران امَّت و مدافعین آن براساس تعقّل و برهان از متکلّمین و باحِثین درجه اوَّل مذهب به شمار آورد، کتاب «منهاج الکرامة» خود را به تقاضای الجایتو (سلطان محمد خدابنده) که مرد سنّی حنفی بود، و با مجلس و برهان علّامه مذهب تشیّع را برگزید نگاشت. و این کتاب پس از آن مجلس انتشار یافت، و الحقّ کتابی است نفیس و سزاوار است طلّاب مبتدی در ضمن دروس کلامی خود، آن را نیز نزد استاد بخوانند.ابن تَیمِیَّة حَنْبَلی که از معاندین شیعه و از ناصبین محسوب می‌‏‌گردد، و معاصر با علَّامه بود، کتابی به نام «مِنْهاج السُّنَّة» تصنیف کرد، و در ردّ و اعتراض و ایراد واهی در پاسخ علّامه با از دست دادن عفّت قلم، از هیچ نسبت ناروائی و نابجائی دریغ نکرد.چون کتاب «منهاج الکرامة» بسیار مختصر، و فقط حاوی اصول معتقدات شیعه است، علّامه پس از منهاج، کتابی دیگر نگاشت که بسیار مفصَّلتر و مشروحتر بحث کرده است، و نام آن را «نهج الحق و کشف الصدق» گذارد و به قدری از ذخائر نفایس‏ و لئالی شاهوار و دُرَرِ آبدار در آن منطوی می‏‌‌باشد که به نظر حقیر مورد نیاز و استفاده أعلام نیز خواهد بود.زمان تحصیل علامه حلی همزمان با جنگیزخان مغول بود‏علامه حلی در «حله» رشد کرد و همانجا به ادامه تحصیل مشغول شد. در آن زمان کشور ایران در آتش بیداد دودمان چنگیزخان مغول می‌‏سوخت.پر کردن چاه برای جلوگیری از منفعت طلبی در فتواشهید مطهری نقل می‌کند: معروف است که علامه حلّی برای اولین بار در تاریخ فقه شیعه معتقد شد که این که می‏‌‌گویند [اگر نجاستی در چاه بیفتد] چاه نجس می‏‌شود، اگر مرغی بیفتد چند دلو آب باید کشید، اگر الاغی بیفتد چقدر و اگر انسانی در آن بمیرد چقدر، کشیدن این آبها مستحب است، واجب نیست و حال آنکه تا عصر او تمام فقهای شیعه اتفاق داشتند که اینها واجب است.قضیه این بود که در خانه خودش این ابتلا پیدا شد. یک نجاستی در چاه افتاده بود و خواست نظر بدهد. آمد از نو مستقل روی این مسأله فکر کند (حالا من کار ندارم منزوحات بئر واجب است یا نه). کتابها و مدارک را جلوی خودش گذاشت که درباره این مسأله قضاوت کند، فتوای واقعی خودش را به دست بیاورد که واقعا این کار واجب است یا واجب نیست. مطالعه کرد، یکدفعه دید آن گوشه دلش تمایل به این است که فتوایش این باشد که واجب نیست چون الآن منفعتش ایجاب می‏کند که واجب نباشد.ترسید که این منفعت‌‏طلبی، فکرش را بدزدد و بعد فتوایی بدهد که این فتوا زبان فقه و فکر و استدلال و زبان یک فکر بی‏‌طرف نباشد، زبان یک فکر طرفدار باشد. می‏‌گویند دستور داد چاه را پر کردند. خودش را از این منفعت طلبی آزاد کرد، بعد نشست فکر کردن، دید الآن هم عقیده‌‏اش همین است، آنوقت فتوا داد.آباد کردن نواحی و وقف آنها برای استفاده عمومعلامه به پیروی از مولایش امیرالمومنین علیه‌السلام نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلت‌‌های او بود.تشرف به خدمت امام زمان (عج)علامه هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش امام حسین (ع) می‌شتافت. در یکی از هفته‌ها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد.از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت: دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم!آن شخص گفت: شیخ طوسی در کتاب تهذیب، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است!علامه متحیر شد که این شخص کیست! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می‌توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی‌توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است! علامه، بی‌اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و از حال رفت!وقتی به خود آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت: این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد.استادان علامه حلی1 - خواجه نصیر الدین طوسی‏2 - محقق حلی‏3 - شیخ سدید الدین یوسف (پدر گرامیش)4 - سید احمد بن طاووس‏5 - سید علی بن طاووس‏6 - ابن میثم بحرانی‏7 - شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید8 - شیخ تقی الدین عبد الله بن جعفر بن علی صباغ حنفی‏شاگردان علامه حلی ‏1 - فرزند بزرگوارش فخر الدین محمد که از علمای بزرگ شیعه است.2 - شیخ ابو الحسن مزیدی‏3 - قطب الدین رازی، شارح شمسیه‏4 - سید احمد بن ابراهیم بن زهره‏تالیفات و آثار علامه حلی ‏علامه حسن زاده آملی می‌‌نویسد: «علّامه‏ حلی‏ را در حدود پانصد مجلد تألیف علمی است»از آثار علمی ایشان می‌توان به کتاب‌های زیر اشاره داشت:الف - آثار فقهی منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، تلخیص المرام فی معرفه الاحکام، غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه، مختلف الشیعه فی احکام الشرعیه، تبصره المتعلمین فی احکام الدین، تذکره الفقها، ارشاد الاذهان فی احکام الایمان، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، مدارک الاحکام، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام، المنهاج فی مناسک الحاج، تسبیل الاذهان الی احکام الایمان، تسلیک الافهام فی معرفه الاحکام، تنقیح قواعد الدین، تذهیب النفس فی معرفه المذاهب الخمس، المعتمد فی الفقه، رساله فی واجبات الحج و ارکانه و رساله فی واجبات الوضو و الصلوه .ب - آثار اصولیالنکه البدیعه فی تحریر الذریعه، غایه الوصول و ایضاح السبل، مبادی الوصول الی یعلم الاصول، تهذیب الوصول الی علم الاصول، نهایه الوصول الی علم الاصول، نه الوصول الی علم الاصول، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول.ج - آثار کلامی و اعتقادیمنهاج الیقین ، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، نظم البراهین فی اصول الدین، معارج الفهم، الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلین، تسلیک النفس الی حظیره القدس، نهج المسترشدین، مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه، منهاج الکرامه، نهایه المرام، نهج الحق و کشف الصدق، الالفین، باب حادی عشر، اربعون مساله، رساله فی خلق الاعمال، استقصا النظر، الخلاصه، رساله السعدیه، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه، الایمان، رساله فی جواب سئوالین، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیه‌السلام، جواهر المطاب، التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه، مرثیه الحسین علیه‌السلام.د - آثار حدیثیاستقصا الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحاسن، نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه‌السلام، مختصر شرح نهج البلاغه، شرح حدیث قدسی.ه ‍- آثار رجالیخلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، کشف المقال فی معرفه الرجال، ایضاح الاشتباه.و - آثار تفسیرینهج الایمان فی تفسیر القرآن، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .ز - آثار فلسفی و منطقیالقواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه، کاشف الاستار، الدر المکنون، المقامات، حل المشکلات، ایضاح التلبیس، الجوهر النضید، ایضاح المقاصد، نهج العرفان، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق، المحاکمات بین شراح الاشارت، ایضاح المعضلات من شرح الاشارات، نور المشرق فی علم المنطق، الاشارات الی معانی الاشارات، بسط الاشارت، تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه، تحصیل الملخص، التعلیم التام، شرح القانون، شرح حکمة الاشراق، القواعد الجلیه.ح - آثار درباره دعاالادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره، منهاج الصلاح فی اختصار المصباح.ط - آثار ادبیکشف المکنون من کتاب القانون، بسط الکافیه، المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه، المطالب العلیه، لب الحمکه، و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده‌ای بلند درباره دانش و مال.ی - دیگر آثارآداب البحث، جوابات المسائل المهنائیه الاولی، جوابات المسائل المهنائیه الثانیه، جواب السوال عن حکمه النسخ، اجازه نقل حدیث به بنی زهره حلبی، لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازی در ورامین، اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازی در سلطانیه، دو جازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنی در حله، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها، وصیتنامه، الغریه، مسائل سید علاالدین.وفات‏ علامه حلیسخن درباره آیت‌الله و علامه حلی تمام ناشدنی است اما با ذکر وفاتش یادداشت را خاتمه می‌دهیم. ایشان پس از عمری تلاش و کوشش در راه احیای شریعت، در بیست و یکم محرم 726 هجری وفات یافت.آرامگاهش در نجف اشرف و در بارگاه ملکوتی مولایش امیرالمؤمنین علی علیه‌‏السلام قرار دارد.http://www.ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=10871:%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%D8%B9-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D8%9F&Itemid=31
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۱ ، ۱۳:۴۹
دکتر محمدامین تقوی
هذه هی الرسالة التی کتبها جمال عبد الناصر خطابا لجمیع مسلمی العالَم و یدعوهم إلی الوحدة تحت لواء الإسلام فی عهد ولایته بمصر.نص الرسالة فی«ادامه مطالب» [url=http://upela.ir/][img]http://upela.ir/uploads/thumbs/13573976921.jpg[/img][/url] [url=http://upela.ir/][img]http://upela.ir/uploads/thumbs/13573976922.jpg[/img][/url] [url=http://upela.ir/][img]http://upela.ir/uploads/thumbs/13573976923.jpg[/img][/url] [url=http://upela.ir/][img]http://upela.ir/uploads/thumbs/13573976924.jpg[/img][/url] http://www.bahethcenter.net/essaydetails.php?eid=249&cid=49
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۱ ، ۱۴:۵۱
دکتر محمدامین تقوی
عربها معمولا از نام میلادی و رومی با هم استفاده می کنند مثال: "ارید ان اسافر الی طهران فی الخامس من تموز / یولیو " یعنی تموز معادل جولای "انتصرت الثورة الإسلامیة فی ایران فی فبرایر / شباط عام 1979م" یعنی فوریه معادل شباط طبعا نامهای آرامی بیش از نامهای انگلیسی با فرهنگ و تاریخ عرب ارتباط و قرابت دارد ؛ بگونه ای که نام هایی مانند تموز ، نیسان ، آذار و ... بیش از هزار سال است که برای آنها آشناست حال آنکه نامهای انگلیسی میلادی چنین سابقه ای در جوامع عربی ندارد. ماههای میلادی و معادل آرامی(رومی) آنها ترتیب نام لاتین تلفظ فارسی تلفظ عربی معادل آرامی (رومی) آغازش مصادف است با 1 January ژانویه ینایر کانون الثانی 12 دی 2 February فوریه فبرایر شُباط 13 بهمن 3 March مارس مارس ، مارت آذار 11 اسفند 4 April آوریل آبریل نیسان 13 فروردین 5 May مه مایو، مایس أیّار،آیار 12 اردیبهشت 6 June ژوئن یونیو، یونیة حَزیران 12 خرداد 7 July جولای ، ژوئیه یولیو تمّوز 11 تیر 8 August آگوست ، اوت آغُسطُس ،اغسطس آب 11 مرداد 9 September سپتامبر سبتمبر أیلول 11 شهریور 10 October اکتبر اکتوبر تشرین الأول 10 مهر 11 November نوامبر نوفمبر تشرین الثانی 11 آبان 12 December دسامبر دیسمبر کانون الأول 11 آذر http://arabicforall.forummotion.com/t542-topic
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۱ ، ۱۴:۲۲
دکتر محمدامین تقوی
مطلبی که در ذیل می آید، مغلطه بنی امیه و حقیقت کاری که با قرآن و اسلام کرده اند را به اجمال به تصویر می کشد: ترس معاویة (لعنة الله علیه) از قرآن در مسافرت معاویه به حج در دورانى که در مدینه توقف داشت روزى از یکى از کوچه ها مدینه مى گذشت، عبورش بر گروهى از قریش افتاد که گردهم نشسته بودند.آنان همه چون معاویه را دیدند به احترام او برخاستند! تنها ابن عباس بود که اعتنا نکرد و از سرجاى خود حرکت ننمود.معاویه از این موضوع سخت ناراحت شد و به اعتراض گفت: اى ابن عباس، چطور با آنکه دوستان تو برخاستند، تو برنخاستى! این نیست مگر بر اثر اندوهى که از من در دل دارى و آن، خاطره جنگ من با شماها در روز صفین است.اى ابن عباس، عموزاده من عثمان مظلومانه کشته شد! ابن عباس گفت: عمربن خطاب نیز کشته شد.(یعنى اگر تو مى خواهى از مظلوم دفاع کنى عمر هم به نظر تو باید مظلومانه کشته شده باشد.چرا نامى از او نمى برى؟) پس خلافت رابه فرزند او واگذار کن. بقیه ی ماجرا در ادامه مطالب ترس معاویة (لعنة الله علیه) از قرآن در مسافرت معاویه به حج در دورانى که در مدینه توقف داشت روزى از یکى از کوچه ها مدینه مى گذشت، عبورش بر گروهى از قریش افتاد که گردهم نشسته بودند.آنان همه چون معاویه را دیدند به احترام او برخاستند! تنها ابن عباس بود که اعتنا نکرد و از سرجاى خود حرکت ننمود.معاویه از این موضوع سخت ناراحت شد و به اعتراض گفت: اى ابن عباس، چطور با آنکه دوستان تو برخاستند، تو برنخاستى! این نیست مگر بر اثر اندوهى که از من در دل دارى و آن، خاطره جنگ من با شماها در روز صفین است.اى ابن عباس، عموزاده من عثمان مظلومانه کشته شد! ابن عباس گفت: عمربن خطاب نیز کشته شد.(یعنى اگر تو مى خواهى از مظلوم دفاع کنى عمر هم به نظر تو باید مظلومانه کشته شده باشد.چرا نامى از او نمى برى؟) پس خلافت رابه فرزند او واگذار کن. معاویه: عمر را مردى مشرک به قتل رسانید! ابن عباس: پس عثمان را چه کسى به قتل رسانید؟ معاویه: مسلمانان او را کشتند. ابن عباس: این که بیشتر حجت تو را از بین برده و به ضرر تو تمام مىشود و موجب حلیّت خون او خواهد بود.چه آنکه اگر مسلمانان او را کشتند و خوار کردند، حتماً بجا و بحق بوده است. معاویه: ما بخشنامه کرده و به همه آفاق نوشتهایم و همه را از ذکر مناقب على و اهل بیتش نهى کردهایم.بنابراین اى ابن عباس زبانت را نگهدار و خویشتن را حفظ کن! ابن عباس: حتماً ما را از قرآن منع مىکنى؟ معاویه: نه. ابن عباس: شاید از تاویل آن ممنوع مى دارى؟ معاویه: آرى! ابن عباس: حتماً مىگویى که ما قرآن بخوانیم ولى کارى نداشته باشیم که مقصود خداوند از آن آیات چیست و در این باره سخنى نگوییم! معاویه: آرى! ابن عباس: آیا قرائت قرآن واجبتر است یا عمل به آن؟ معاویه: عمل به آن. ابن عباس: تا مقصود از آیات را درک نکنیم و ندانیم که خداوند، از آنچه نازل فرموده چه چیز را قصد کرده، چگونه مىتوانیم به آن عمل کنیم؟ معاویه: معانى و تاویلات آن را از دیگران که بغیر از روش تو و اهل بیت تو تاویل نمایند پرسش کن. ابن عباس: شگفتا! قرآن بر اهل بیت و بستگان من فرود آمده چگونه معانى آن را از آل ابى سفیان و آل ابى معیط، و یهود و نصارا و مجوس بپرسیم! معاویه: آیا تو ـ آل ابى سفیان ـ را با اینها (یهود و نصارا و مجوس) در ردیف هم قرار دادى؟ ابن عباس: زمانى تو را با آنان در ردیف هم قرار دادم که امّت را از پذیرش و عمل به قرآن و آنچه که در قرآن است از امر و نهى و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محکم و متشابه نهى کردى! در حالى که اگر امّت از این مطالب پرسش نکنند، هلاک گردند و اختلاف بین آنان واقع شده، سرگردان خواهند شد. معاویه: خوب، قرآن بخوانید و لیکن از آنچه که خداوند درباره شما اهل بیت و خاندان پیامبر نازل کرده و آنچه که رسولخدا فرموده نقل نکنید بلکه مطالب دیگر بگویید. ابن عباس: خدا در قرآن مى فرماید: «یُریدوُنَ اَنْ یُطْفِئُوا نوُرَالله بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأْبىَ اللهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْکَرِهَ الْکافِرُونْ.» «مىخواهند نور خدا را با دهان خاموش کنند و لیکن پروردگار جز این نمىخواهد نور خود را کامل گرداند، هر چند کافران خوش نداشته باشند.» معاویه: اى ابن عباس، زبانت را نگاهدار و جان خود را حفظ کن و اگر چاره از گفتن ندارى و حتماً باید بگویى پس در پنهانى باشد و احدى آشکارا از تو نشنود...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۱ ، ۲۲:۳۸
دکتر محمدامین تقوی
زیارت امام حسین(ع) و زیارت اربعین از اعمال حسنه اربعین حسینی عنوان شده اند . متن کامل زیارت اربعین: اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ ... ... وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ زیارت اربعین در «ادامه مطلب» بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذائِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ فَأَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ اَمْرى لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لا مَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ على اَرْواحِکُمْ وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غائِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۱
دکتر محمدامین تقوی
موعد جلسه ی سخنرانی جناب استاد، دکتر مسعود فکری به زبان عربی صفحه ی اختصاصی دانشگاه امام صادق(ع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۴۹
دکتر محمدامین تقوی
عمریـست که از حضور " او" جا مانـدیم در غربــــت سرد خویش تنــــها ماندیــــم " او" منتــــظر است تا که ما بر گردیـــم " ماییم " که در غیـبـــت کبـری ماندیم...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۱ ، ۱۵:۵۷
دکتر محمدامین تقوی